زیبایی4
سلام دوستان!
خانم صدیقی همسایه مادر بزرگم بود. یک عاقله زن تنها که دایم دعا میخوند.
فکر میکنم سه تا بچه داشت که در شهرهای دور زندگی خودشان را داشتن
و شاید سالی یکبار دیدار کوتاهی از مادرشان میکردن و زود به شهرشان
برمی گشتن.
پدرم میگفت: از بس این زن در کار همه دخالت میکنه و میخواد همه را
کنترل کنه بچه هاش هم ازش فراری اند...
راست میگفت خانم صدیقی همیشه میخواست همه کس و همه چیز و
هر اوضاعی را تحت کنترل خودش داشته باشه.
برادرم میگفت: خانم صدیقی کلانتر محله است !...
و خاله جونم میگفت: برای همین شوهرش سالها پیش ولش کرده و رفته...
یادم میاید که خیلی وقتها همسایه های دیگه از دستش به خانم جونم
گله میکردن.
هرکسی را یکجوری می رنجاند و هیشکی باهاش خوب نبود الّا خانم جونم!
بعضی اوقات مادرم میگفت: خانم جون! من نمی فهمم شما چطور با
اون اینقدر صبور هستین؟!
خانم جونم صداش رو صاف میکرد و میگفت: آدمی که همیشه میخواد
همه کس و همه چیز را کنترل کنه خودش در عذابه چون در اصل ایمان
درست و حسابی نداره که همه را به خدا واگذار کنه و خودش رو بیخود
و بیجهت عذاب میده...
چادر نمازش را جابجا میکرد و ادامه میداد: مادر جان! سر نخها همه دست
اون خدای کریمه!
....
و سالیان بعد در کلاس روانشناسی فهمیدم که خانم جونم, نور به قبرش بباره,
راست میگفت. کنترل کردن از احساس ناامنی میاید و احساس ناامنی از
احساس حقارت و احساس حقارت فقط از بی ایمانی است.
انسان مومن خود را شمه ای از خدای بزرگ میداند (احساس حقارت رفت پی کارش)
و تسلیم اوست (احساس ناامنی هم رفت)
و آرام و راحت, نه ترسی دارد و نه غمی (کلانتری هم رفت پی کارش).
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ
آرى، هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد،
پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند.
سوره بقره ???